امیرمهدی حقیقت در گفتوگو با خبرگزاری مهر از جهان داستانی کازوئو ایشیگورو صحبت کرده است. غول مدفون آخرین رمان ایشیگورو است که نشر چشمه آن را سال پیش با ترجمۀ حقیقت منتشر کرد. بخشهایی از گفتوگوی امیرمهدی حقیقت را دربارۀ غول مدفون بخوانید.
* چاپ چهارم ترجمۀ شما از رمان غول مدفون به تازگی از سوی نشر چشمه منتشر شده است. به عنوان مترجم، جایگاه این اثر را در کارنامۀ ایشیگورو چگونه ارزیابی میکنید؟
غول مدفون مثل باقی آثار ایشیگورو اثری عجیب و تأملبرانگیز است. او در این رمان از عرصههای دیگری که یکبهیک در رمانهای قبلیاش آزموده فاصله گرفته است. در غول مدفون، ایشیگورو ظاهراً پا به عرصۀ ادبیات فانتزی گذاشته و خودش در مصاحبهای گفته که مطمئن نیست مخاطبانش او را در این سفر همراهی کنند. خیلی از کتابفروشان هم این کتاب را در قفسههای آثار فانتزی گذاشتهاند، ولی خود او اصرار دارد که خواننده این رمان را از دریچۀ ژانر فانتزی نبیند. البته دربارۀ سایر آثار او هم همین اتفاق رخ داده بود. مثلاً برخی از منتقدان با خواندن کتاب وقتی یتیم بودیم به او لقب کارآگاهینویس دادند و در هرگز رهایم نکن او را علمیتخیلینویس نامیدند. جالب است بدانید همزمان با انتشار آخرین رمانش، یعنی غول مدفون، تب سریال بازی تاج و تخت دنیا را فرا گرفته بود و همزمان کتابی از نیل گیمن که از فانتزی نویسهای مشهور است، نیز منتشر شده بود. آن موقع روزنامهها این سه دنیا را بسیار نزدیک به هم معرفی میکردند.
* شما غول مدفون را در چه ژانری طبقهبندی میکنید؟
من فارغ از ژانربندیهای معمول، این رمان را اثری عاشقانه میدانم. غول مدفون اثری است درباره فراموشکردن بخشهای مهمی از زندگی و عشقِ ظاهراً ثابتشدۀ یک زوج. در لایهای عمیقتر، غول مدفون حکایت مردمانی است که گذشتۀ ناخوشایند خود را دفن میکنند و دستوپا زدن برخی از آنها برای به یاد آوردنش. ایشیگورو پس از شنیدن خبر جایزۀ نوبل، با اشاره به غول مدفون، گفت امیدوار است این اثر بتواند به بهتر شدن حال و هوای این روزهای بشریت در دورۀ بیثبات و مبهم پیش رو کمک کند. هرچند در فضای داستان جن و پری و غول و اژدها نیز میبینیم، همۀ اینها خواندن غول مدفون را تجربهای بسیار متفاوت میکند.
* با این وصف که گفتید داستانهای چنین نویسندهای چقدر قابل ترجمه است؟
برای ترجمۀ آثار ایشیگورو – و چه بسا برای ترجمۀ هر اثری- برگزیدن لحن و صدای مناسب مهمترین گام است. برای غول مدفون – که فضایی نزدیک به دنکیشوت و توأم با خیالپردازیهای طنازانه دارد- کوشیدم زبانی مشابه آنچه محمد قاضی در ترجمۀ دن کیشوت برگزیده بود به کار ببرم تا به خوانندۀ فارسی همان حسی منتقل شود که خوانندۀ متن انگلیسی کتاب تجربه میکند. از این رو در طول ترجمۀ این کتاب با دنکیشوت محمد قاضی مأنوس ماندم.