شرارهها، مجموعه داستانهای مارگریت یورسنار،با ترجمۀ رضا رضایی منتشر شد. نشر مشکی همچنین کتاب خاطرات تاریکی را همزمان با شرارهها منتشر کرده است. خاطرات تاریکی هم مجموعه داستانهای کوتاهی است از مارسل بئالو، نویسندۀ سوررئالیست فرانسوی، که مسعود قارداشپور از فرانسوی به فارسی برگردانده است. صفحات هر دو کتاب مزین به طراحیهای ساعد مشکی هستند.
شرارهها از مقولۀ شعر منثور است، با مجموعهای از تأملات یا کلمات قصار. اینها را میتوان داستانهای کوتاه نیز بهشمار آورد. سرچشمۀ این تأملات یادداشتهایی است که مارگریت یورسنار در ۳۲سالگی، در پی بحرانی عشقی، نوشته است و ازاینرو میتوان آن را بخشهایی از خاطرات زندگی یورسنار نیز دانست. کتاب شامل ده دسته تأملات است و نُه روایت که لابهلای این تأملات آمده است. هر کدام از این روایتها را قهرمانی روایت میکند که به جز مریم مجدلیه همۀ آنها، اعم از واقعی یا اساطیری، به یونان باستان مربوط میشوند. یورسنار در بازگویی باشکوه تاریخ و افسانه با سمتوسوی قرن بیستمی و رنگوبوی شرححال شخصی، از گذشته به این سبب مدد میگیرد که بیزمانی و فراگیری عشق را آشکار کند. او سرگذشت قهرمانان واقعی یا اسطورهای را با خاطرۀ عشق و سودای دورۀ جوانی خود درآمیخته است. این داستانها محملی هستند برای بیان تجربۀ عاشقانهای که با ستایش و دیوانگی و نابینایی همراه بوده است.
خاطرات تاریکی صدوهجده داستان کوتاه را دربرمیگیرد که مارسل بئالو آن را در ۱۹۴۴ با نثری شاعرانه و گاه خیالانگیز نوشت و منتشر کرد. بئالو از جرگۀ نویسندگان سوررئالیست بود، اما پس از انتشار سه کتاب خاطرات تاریکی، تجربۀ شب و یادداشتهای روزانۀ یک مرده در سوررئالیسم نمیماند و آن را با درآمیختن با ادبیات فانتزی مال خود میکند. او از الگوهای کلاسیک، هم در سوررئالیسم و هم در ادبیات فانتزی، فاصله میگیرد و قصههایی برای ما میگوید که در همین نزدیکی و در روشنای روزمرگی خود ما رخ میدهد، نه در افقی دوردست و در یک ناکجاآباد. قصههای بئالو با اتفاقی روزمره شروع میشوند، اما کمکم از این نور به سمت سایهای غریب میخزند. امری غریب که به ظاهر نسبتی با واقعیت ندارد، اما گاه بالاتر از هر واقعیتی چهرۀ پنهان زندگی را برایمان رو میکند. قصههای بئالو فضاهایی آشوبزده را نشان میدهند. مکانهایی که در ابتدا عادی و بیخطر به نظر میرسند، اما هر لحظه امکان دارد این فضا بشکند و خواننده به دنیایی وهمناک و غریب پرتاب شود. فضای عادی ناگهان به خرابه، به زندان، به هزارتو تبدیل میشود. زمان گاه کند میشود، گاه سرعت میگیرد. «فضای درون» قهرمان داستان نیز ازهمگسیخته است و در تسخیر نوعی احساس گناه. آثار او وجه نهان هستی را آشکار میکند؛ «واقعیت پنهان» را. در ابتدای کتاب خاطرات تاریکی نویسنده چنین میگوید: «هر چیزی قفلی بود که فقط کافی بود باز شود. اما گم شدن پشت آن بیخطر هم نبود». آثار روایی بئالو را میتوان از بهترینها در ادبیات فانتزی معاصر دانست. در این قصهها باوجود این فضای ترسناک و مخوف یکجور شوخطبعی و نوعی طنز فلسفی نیز دیده میشود. قصههای بئالو از شاعرانگی عمیقی نیز بهره میبرد.