بهرنگ رجبی |
مقالهی مشهور تئودور آدورنو دربارهی موسیقی از سادهترین متون اوست. به خلاف متنهای یکسر فلسفیاش که انگار فقط برای مخاطبانی نخبه نوشته شدهاند، زبان و لحن این مقاله برای هر کسی که ابتدائیاتی از فلسفه و موسیقی میداند قابل فهم است و بهنظر میآید به قصد یافتن مخاطبانی انبوهتر نوشته شده. نشر ماهی ترجمهی این مقاله را در قالب کتابی مختصر منتشر کرده (فتیشیسم در موسیقی و واپسروی شنیدن، مترجم: سارا اباذری، ویراستار: مهدی نوری). در این یادداشت کوتاه از خلال مقابلهی فقط دو صفحهی نخست ترجمهی فارسی با نسخهی انگلیسی متن، نشان میدهم که ١) متن فارسی نسخهای بسیار بدفهمیدهشده و پرغلط از متن آدورنو است و در نگاه کلی خیلی ربطی به اصل مقاله ندارد، و ٢) فارغ از بحث ترجمه، متن فارسی اساساً مفهوم و معنادار نیست. در اغلب موارد برای توضیح غلطها خودم جملهها و عبارتهای آدورنو را ترجمه کردهام. این ترجمهها الزاماً دقیق نیستند و حتماً میتوانند بهتر شوند؛ نیتم صرفاً توضیح منظور آدورنو در هر مورد بوده.
فارسیندانی مترجم بهکنار، برخی اشتباهات ترجمه چنان فاحشاند که بسیار راه میدادند برای شوخی و طعنه، اما من مدت هاست که در توضیح نابلدی و ناتوانی هیچ چیز بامزه ای نمییابم.
جملهی اول:
Complaints about the decline of musical taste begin only a little later than mankind’s twofold discovery, on the threshold of historical time, that music represents at once the immediate manifestation of impulse and the locus of it’s taking.
«گلایهها در باب افول ذوق موسیقایی فقط اندکی پس از تجربهی دوسویهی بشر در آستانهی دوران تاریخی آغاز میشود، یعنی این تجربه که موسیقی هم تجلی بیواسطهی غریزه است و هم کانون مهار شدن آن.»
کلمهی discovery ترجمه شده «تجربه»، نمیفهمم به چه دلیلی، و در نتیجه معنای جمله شده این که انسان در آستانهی دوران تاریخی از طریق تجربه فهمیده موسیقی هم تجلی غریزه است هم کانون مهار شدنش.
مهمتر، «در آستانهی دوران تاریخی» هیچ معنایی ندارد. اشارهی آدورنو به لحظهای در تاریخ است که بشر مفهوم زمان را درک میکند و تاریخ برایش معنا مییابد.
جملهی دوم:
It stirs up the dance of the Maenads and sounds from Pan’s bewitching flute, but it also rings out from the Orphic Iyre, around which the visions of violence range themselves, pacified.
«موسیقی منادها را به رقص درمیآورد و از فلوت سحرآمیز پان شنیده میشود، اما در عین حال از چنگ اورفئوس نیز به ترنم درمیآید، همان چنگی که اشکال اشتیاق گرد آن آرام میگیرند.»
عجیب است که مترجم فعل این جمله را نه range بلکه pacify گرفته، ولی عجیبتر اینکه violence را ترجمه کرده «اشتیاق» (و متوجه نشده اینجا منظور از انواع خشونت، انواع حیوانات وحشیایاند که در اساطیر یونانی آمده با شنیدن نوای ساز اورفئوس آرام میگرفتند و هرکدام جایی دور چنگ او مینشستند؛ و تصویرشان هم در بیشمار نقاشی و مجسمهی غربی هست)؛ جمله خیلی ساده میگوید انواع حیوانات وحشی ــ آرامگرفته ــ هرکدام جایی دور چنگنواز مینشستند.
از روی یک جمله بپریم. جملهی چهارم:
But if the disciplining function of music has been handed down since Greek philosophy as a major good, then certainly the pressure to be permitted to obey musically, as elsewhere, is today more general than ever.
«گرچه نقش انضباطبخش موسیقی از همان عهد فلسفهی یونانی بهمثابهی خیر اعلی در نظر گرفته میشد، به یقین امروزه، بیش از آن دوره، همه در تقلایند تا در موسیقی، مانند تمامی عرصههای دیگر، مطیع بهنظر آیند.»
عبارت handed down که یعنی این کارکرد موسیقی به ما ارث رسیده ترجمه نشده، to be permitted هم ترجمه نشده و در نتیجه اینکه کسانی دیگر (طبقهی الیت؟ جامعه؟) باید مطیع بودن در عرصهی موسیقی را بپذیرند و مشروعیت دهند از متن حذف شده، more general [= آدمهایی بیشتر] ترجمه شده «همه» و more than ever [= بیش از همیشه] هم ترجمه شده «بیش از آن دوران». کماکان عجیب است عباراتی تا بدین حد ابتدایی اینجور ترجمه شدهاند.
دو جمله جلوتر:
Responsible art adjusts itself to criteria which approximate judgments.
«هنر متعهد خود را با معیارهایی منطبق میکند که به معیارهای معرفت شبیهاند.»
ترجمهی درست: هنر متعهد خود را با معیارهایی منطبق میکند که قضاوتها را شبیه همدیگر میکنند.
دو جمله بعدتر:
No one demands the subjective justification of the conventions.
«هیچکس خواهان توجیه ذهنی در باب این معیارهای قراردادی نمیشود.»
منظور آدورنو: هیچکس این خواسته را ندارد که کسی [با آثار موسیقاییاش] این عرفهای موجود را توجیه کند.
جملهی بعدی:
The very existence of the subject who could verify such taste has become as questionable as has, at the opposite pole, the right to a freedom of choice which empirically, in any case, no one any longer exercises.
«وجود سوژهای با چنین ذوقی همانقدر مسئلهبرانگیز شده است که، مثلاً در قطب مقابل آن، حق آزادی انتخاب که دیگر کسی به شیوهی تجربی به آن دست نمییازد.»
زبان فاخرنما ولی اساساً معناگریز متن بهکنار، کلمات very و could و verify و عبارت in any case در متن اضافی تشخیص داده شدهاند. جمله سراسر غلط است و معنایی متفاوت دارد: صرف وجود کسی که بتواند چنین ذوقی را اعتبار بدهد همانقدر جای سؤال دارد که از آنسو، حق آزادی انتخابی که تجربه نشان داده دیگر هیچکس در هیچ موردی ازش استفاده نمیکند.
دو جمله بعدتر:
To like it is almost the same thing as to recognize it.
«دوست داشتن آن تقریباً همان بازشناختن آن است.»
ترجمه به فارسی: دوست داشتن آن کموبیش به معنای پذیرفتن و به رسمیت شناختنش است.
دو جمله بعدتر:
He can neither escape impotence nor decide between the offerings where everything so completely identical that preference in fact depends merely on biographical details or on the situation in which things are heard.
«او نه میتواند خود را از برتری آنها برهاند و نه از میان کالاهای عرضهشده دست به انتخاب بزند، زیرا همهچیز چنان بهتمامی اینهمان شده که رجحان در واقع فقط منوط است به جزئیات زندگینامهای یا به وضعیتی که در آن این کالای موسیقیایی استانداردسازی شنیده میشود.»
نمونهی کاملی از ترجمهی مکانیکی بیمعنا با استفاده از معادلهایی که الزاما در همهی متون فلسفی کاربرد ندارند. در متن اصلی مطلقاً نه حرفی از برتری هست نه دو مفهوم یا پدیده «اینهمان» شدهاند: او نه میتواند عجزش در برابر این موسیقیها را کاری کند نه انتخابی بین موسیقیهای عرضهشدهای داشته باشد که بهتمامی شبیه همدیگرند، آنقدر که در حقیقت ترجیح بینشان صرفاً بر اساس اطلاعاتی از زندگی آفرینندهشان یا شرایطی است که مخاطب حین گوش دادنشان دارد.
دو جملهی بعدی:
The categories of autonomously oriented art have no applicability to the contemporary reception of music; not even for that of the serious music, domesticated under the barbarous name of classical so as to enable one to turn away from it again in comfort.
«مقولات هنرِ متمایل به خودآیینی برای دریافت کنونی موسیقی مناسب نیستند: این امر دربارهی دریافت موسیقی جدی نیز صادق است که امروزه با نام وحشیانهی کلاسیکْ اهلی شده تا همچنان بتوان بهآسانی از آن روی گرداند.»
معنای این دو جملهی مطلقاً بیمعنا قرار بوده این باشد: دستهبندیهای مربوط به هنر مستقل به کار دریافت امروزین از موسیقی نمیآیند؛ نه حتا به کار موسیقی جدی که اکنون با نام ظالمانهی موسیقی کلاسیک بیاثرش کردهاند تا هر کسی بتواند با خیال راحت همچنان ازش رو بگرداند.
پایان صفحهای دوم متن فارسی؛ مشاهده: از نوزده جملهی آغازین متن دستکم ده جمله غلط یا نامفهوماند (یا هر دو). نتیجه: برای خواندن و فهم مقالهی آدورنو، این ترجمهی فارسی هیچ کمکی نمیکند و به کار نمیآید.
پینوشت: هم در صفحهی شناسنامه و هم در مقدمهی کتاب آمده که ترجمه از نسخهی آلمانی متن بوده. جملهبندی همین دو صفحه بهروشنی نشان میدهد متن از همین نسخهی انگلیسی ترجمه شده. غلط و بدفهمی را به ناتوانی ربط میدهم؛ دلیل دروغ چیست؟
——————
توضیح کاغذ: انتشار این نقد و نقدهای دیگر در وبسایت کاغذ به معنای تأیید محتوای آن نیست صرفاً در راستای فراهم کردن امکان نقد کتاب منتشر می شود. کاغذ از انتشار پاسخ به این نقدها آمادگی دارد.