نویسنده: زهرا شمس
«میگویند در هر رابطهی عاشقانه میان دو آدم، شش شخص دخیلند. خودِ آن دو شخص، و دو شخص چنانکه خودشان خود را میبینند، و دو شخص همچنانکه هرکدام به چشم یکدیگر میآیند». هیچکاک فلسفی: سرگیجه و اضطرابهای بیخبریّت، رابرت ب. پیپین، ترجمهی امیر خضرائیمنش، نشر تگ، مشهد، ۱۴۰۰.
این جملهای است که رابرت پیپین برای آغاز «تفسیر فلسفی» خود از فیلم «سرگیجه» آلفرد هیچکاک برگزیده است. سرگیجه، شاهکار هیچکاک است و بنا به رایگیریهای متعدد، یکی از ده فیلم برتر تاریخ سینما. ستایش از سناریو، کارگردانی و سایر وجوه سینمایی این فیلم فراوان است؛ اما پیپین جزو آن کسانی است که باور دارد در برخی فیلمها «چیزی» هست که باعث میشود هنگام دیدنش (و بعد از آن) فکر کنیم اتفاقی فراتر از پیشبرد یک داستان در حال رخدادن است؛ چیزی که «توجه و حضور زیباییشناختی» بیننده را طلب میکند؛ چیزی که برای مثال باعث میشود از خود بپرسیم «چرا» هیچکاک چنین تیتراژ عجیبی برای شروع فیلم انتخاب کرده؟ «مقصود» هیچکاک از اینکه مادلن را ابتدا از پشت ــ با نشاندادن آن لباسشب سیاه و پشتباز ــ و اندکی بعد با مکث بر نیمرخ او به ما معرفی میکند و موسیقی سرشار از لطافت و رمز و رازِ برنارد هرمن را هم بر آن سوار میکند چیست؟ «چرا» اسکاتی باید با چنان وسواس دیوانهواری تلاش کند جودی را به هیئت مادلن دربیاورد، باآنکه میداند این کار بیهوده است؟ «چرا» جودی، پیچیده در آن هالهی عجیب سبزرنگ، پیش چشم اسکاتی (و ما) ظاهر میشود؟
هیچیک از اینها برای پیشبردِ صرفِ پلات فیلم «لازم» نیست اما به نظر میرسد هیچکاک به «دلیلِ» خاصی این تصمیمها را گرفته است. پیپین در این کتاب میکوشد برداشت و تفسیر خود را از این دلیل یا دلایل تبیین کند و با تکیه بر خودِ فیلم، گره از نکات فلسفی، اخلاقی و زیباییشناسی آن بگشاید، و در واقع نشان بدهد که فیلم ــ بهعنوان یک مدیوم هنری ــ را نهتنها میتوان با خوانشی فلسفی بررسی کرد، بلکه میتوان آن را نوعی تفکر فلسفی دانست. نکتهای که خواندن این کتاب را برای من لذتبخش میکرد این بود که پیپین، برخلاف اغلب کسانی که میکوشند یک فیلم را از منظر فلسفی بکاوند، در پی تحمیل و خوراندنِ دیدگاه خود بر فیلم نبود بلکه دقیقا به دنبال «تفسیر» فیلم بود یعنی تلاش میکرد سرگیجه را با کمکگرفتن از عناصر خودِ فیلم و کارگردانی آن درک کند.
بهخاطر مقدمهی نسبتاً پیچیده و پرمطلبی که رابرت پیپین بر ترجمهی فارسی نوشته و در ابتدای کتاب آمده، ممکن است اولین مواجهه با کتاب برای خوانندهی غیرفلسفی کمی دشوار و سنگین باشد. من هم مثل مترجم کتاب پیشنهاد میکنم اگر در خواندن مقدمه به مشکل و وقفه برخوردید دلسرد نشوید و بروید سراغ متن اصلی کتاب که خوانش دقیق و فصل به فصلِ خود فیلم «سرگیجه» است. نگاه و نحوهی تحلیل پیپین، خودْ میتواند تا حد زیادی ما را با دیدگاه او دربارهی نسبت فیلم و فلسفه آشنا کند، و اگر بعد از خواندن متن اصلی برگردیم و مقدمه و پرولوگ را بخوانیم چیزهای بیشتری دستگیرمان میشود.
ترجمهی امیر خضرائیمنش، به نظر من، دقیق و عالی است و پانویسهایی که خودش به متن افزوده هم راهگشا و روشنگرند. نثر پیپین مشهور به پیچیدگی و توبَرتویی است و این خصوصیت طبعا به ترجمهی آثار او نیز منتقل میشود و باید بشود، اما مترجم توانسته با تسلط خوبی که بر فارسی دارد، ابتدا مقصود نویسنده را دریابد و بعد آن را به شکلی سالم، قابلفهم و حتیالامکان وفادار به سبک نویسنده، به فارسی دربیاورد.
هیچکاکِ فلسفی: سرگیجه و اضطرابهای بیخبری
نوشتۀ رابرت ب. پیپین
ترجمۀ امیر خضراییمنش
تگ، مشهد، ۱۴۰۰