لیلا نصیریها یادداشتی دربارۀ جرج ساندرز، برندۀ جایزۀ بوکر امسال نوشته و پنج نکته دربارۀ زندگی و رمان برندۀ بوکر او، لینکلن در برزخ، برشمرده است:
۱. جورج ساندرز نویسندهای که جایزۀ بوکر٬ معتبرترین جایزه ادبی جهان٬ را امسال از آن خود کرده است فارغالتحصیل رشتۀ ژئوفیزیک است٬ از آن رشتههای عجیبی که همه میخواهند ربطش را به کار نوشتن پیدا کنند. ساندرز میگوید: «دورهای بود که نفت نقل همه مجالس بود. آنقدری روی بورس بود که حتی به آدمی با خصوصیات من هم در مناطق نفتخیز کار میدادند. تصمیم گرفتم برای کار به سوماترای اندونزی بروم. شرایط کاریام در سوماترا به این شکل بود که چهار هفته کار میکردم و دو هفته مرخصی داشتم٬ آن هم در اردوگاهی جنگلی که تا نزدیکترین شهر چهل دقیقهای فاصله داشت. از همین جا بود که داستان کتاب خواندن من رقم خورد. بازیام این بود که چمدانی را بردارم و آنقدری کتاب در آن جا بدهم که دو هفته مرخصیام را در اردوگاه با خواندنشان تاب بیاورم. یک سال و نیم مشغول بودم تا این که روزی در دریاچهای شنا میکردم. وقت شنا٬ میمونها را دیدم که روی لولههای نفتی نشسته بودند و خودشان را توی دریاچه خالی میکردند. با خودم فکر کردم “شنا کردن در همچین آبی کار درستی است؟” خب نه٬ کار درستی نبود. آب آلوده بود٬ مریض شدم و برگشتم آمریکا.»
۲. ساندرز میگوید: «وقت برگشتن هنوز نمیدانستم میخواهم نویسنده شوم. اصلاً نمیدانستم نویسندگی هم شغل است. دور و برم هم کسی نبود که نویسنده باشد و از راه نوشتن زندگی کند. برای همین دربان شدم٬ سلاخ شدم٬ سقفساز شدم و… تا اینکه روزی مجلهای پیدا کردم با شرح حالی از ریموند کارور. تا پیش از آن روحم هم از دورههای نویسندگی خلاق خبر نداشت. بعد برای این دوره در دانشگاه سیراکیوز درخواست دادم و پذیرفته شدم و درس خواندم.»
۳. بعد از آن ساندرز دیگر دست از نوشتن برنمیدارد. داستان مینویسد و مینویسد و منتشر میکند. میشود یکی از معروفترین نویسندههای آمریکا. آنقدر که دیوید فاستر والاس فقید٬ که خودش یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین نویسندههای آمریکا بود٬ در تعریفش میگوید: «ساندرز هیجانانگیزترین نویسنده آمریکاست.» مجموعه داستانهای ساندرز پشت سر هم منتشر میشوند و پشت سر هم جایزه میگیرند و ساندرز را تبدیل میکنند به نویسندهای که نیویورکر در سال ۲۰۰۲ بهعنوان یکی از بهترین نویسندگان زیر چهل سال معرفیاش میکند. اما ساندرز هنوز رمانش را ننوشته است.
۴. ساندرز میگوید: «دو دهه به نوشتن رمان لینکن در برزخ فکر میکردم و نمینوشتماش. آخر سر یک روز به خودم گفتم٬ میخواهی بمیری و روی سنگ قبرت بنویسند: “این جا نویسندهای آرمیده که مُرد و مهمترین کار زندگیاش را انجام نداد؟” برای همین٬ دست به کار شدم و نوشتن رمان را شروع کردم.» ساندرز اولین رمانش را نوشت و این رمان جایزه بوکر را برایش به ارمغان آورد. او دومین نویسندۀ آمریکایی است که جایزۀ بوکر را گرفته است.
۵. ساندرز بودایی است. واژه «باردو» هم در عنوان انگلیسی کتاب (Lincoln in the Bardo) مفهومی بودایی است به معنای جهانی مابین زندگی و مرگ. داستان کتاب مربوط میشود به مرگ زودهنگام فرزند آبراهام لینکلن٬ رییسجمهور آمریکا و اندوه و عزاداری لینکلن برای پسرش. داستان در طول یک شب میگذرد٬ با حضور لینکلن بر گور پسرش و ارواحی که دور او را حلقه کردهاند.